سوال و جواب:

خبرنگار آمده بود و یقه یکی از نیروها را چسبیده بود که مصاحبه کند. از او پرسید:

«برای چه به جبهه آمدی؟»

در حالی که معلوم بود قصد دارد خبرنگار را سر کار بگذارد، گفت:

«‌از سر بدبختی کْرَم (فرزندم)... چه می‌دانستم چه خبر است.»

خبرنگار پرسید:‌ «الان که از نزدیک جنگ را دیدید چه؟»

گفت: «احساس مورشت (لرزیدن) دارم ...»

 

بقیه مطلب در ادامه مطالب...........



برچسب ها : شهدا , شهادت , خاطرات شهدا , شهادت زیباست , خاطرات طنز شهدا , مجموعه خاطرات شهداسری دوم, ,

 نوشته شده در  چهار شنبهساعت 12:27